زیرک، نامی است که در تاریخ ادبیات فارسی و به ویژه در شاهنامه فردوسی به چشم میخورد. این واژه به معنای فردی باهوش و هوشیار است که تواناییهای ویژهای در درک موقعیتها و حل مسائل دارد. شخصیت زیرک در داستانهای کهن ما به عنوان یک نماد از ذکاوت و چالاکی شناخته میشود. او در زمان ضحاک، سالار موبدان درگاه این شاه ستمگر بود و نقش مهمی در رخدادهای تاریخی آن دوران ایفا کرد. زیرک نه تنها به عنوان یک شخصیت تاریخی بلکه به عنوان تجسمی از تدبیر و زیرکی در ذهن ایرانیان جایگاه ویژهای دارد. در ادبیات فارسی، این صفت به عنوان یک ویژگی مثبت و ارزشمند به شمار میآید و نشاندهندهی قدرت فکر و خلاقیت فردی است که میتواند در زمانهای دشوار بر مشکلات غلبه کند. او نمونهای است از افرادی که با بهرهگیری از هوش و ذکاوت خود، میتوانند در شرایط سخت به موفقیت دست یابند و در تاریخ به یادگار بمانند.
زیرک
لغت نامه دهخدا
یاد آری و دانی که تویی زیرک و یادان
ور یاد نداری تو سگالش کن و یاد آور.رودکی ( یادداشت ایضاً ).سوار و دلیر و به بالا بلند
جهاندیده زیرک و هوشمند.فردوسی ( یادداشت ایضاً ).ز زیرک غلامان چینی و روم
که دارم ز هر چیز و هر مرز و بوم.فردوسی.پراندیشه بد مرد و بسیاردان
شکیبادل و زیرک و کاردان.فردوسی.از او زال و سیندخت خرم شدند
بفرمود تا زیرکان آمدند.فردوسی.گفتگوی تو بر زبان دارند
پیشبینان زیرک و هشیار.فرخی.و آنگاه یکی زرگرک زیرک جادو
بآژیر بهم بازنهاده لب هر دو.منوچهری.زن ارچه زیرک و هشیار باشد
زبون مرد خوش گفتار باشد.( ویس و رامین ).میداند روز پدرم به پایان آمده است. جانب خویشتن را خواهد که با ما استوار کند که مردی زیرک و پیری دوربین است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131 ).
شنابر چو بی آشنا را گِرَد
چو زیرک نباشد نخست او مِرَد.اسدی.نشنیده ای که دید یکی زیرک
زردآلوئی فتاده به کوی اندر.ناصرخسرو.در آشیان چرخ دو مرغان زیرکند
کاندر فضای ربع زمین دانه می خورند.ناصرخسرو.مر خر بد را به طمع کاه و جو آرد
زیرک خربنده زیر بار به خروار.ناصرخسرو.و گروهی زیرکان شراب را محک مرد خوانده اند. ( نوروزنامه ). دانایان و زیرکان را بخواندو آن دانه ها بدیشان نمود. ( نوروزنامه ).
که اجل جان زیرکان را برد
هرکه از عشق گشت زنده نمرد.سنائی.زیرکان را در این جهان خراب
هیچ غمخواره ای مدان چو شراب.سنائی.تقدیر آسمانی شیر... را گرفتار سلسله گرداند و احمق غافل را زیرک. ( کلیله و دمنه ). احمق را از صحبت زیرک ملال افزاید. ( کلیله و دمنه ). زیرک دست به گریبان مغفل زد. ( کلیله و دمنه ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - با فهم هوشیار صاحب فراست. ۲ - فولاد جوهر دار.
دهی از دهستان موردستان است که در بخش بشرویه شهرستان فردوس واقع است و ۱۸٠ تن سکنه دارد.
فرهنگ اسم ها
معنی: باهوش، هوشیار، جلد، از شخصیتهای شاهنامه، نام سالار موبدان درگاه ضحاک
دانشنامه عمومی
زیرک (بیرجند). زیرک یا زیرگ روستایی است در دهستان کاهشنگ از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، واقع در استان خراسان جنوبی که بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۶۱ نفر ( در ۵۹ خانوار ) و طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ۱۶۵ نفر ( در ۵۵ خانوار ) بوده است.
ویکی واژه
باهوش، زرنگ.
جمله سازی با زیرک
کتابی کهن داشت با خود نهان برآوردش از زیرکش ناگهان
غلام هنرمند زیرک ایاز که بودی بدو چشم محمود باز
همه زیرکان زان به هم دوستند یکی مغز را گشته صد پوستند