فرهنگ معین - صفحه 73
- آب تاخت
- آب تنی
- آب جر
- آب رفتن
- آب ریخته
- آب سرخ
- آب سپید
- آب سکندر
- آب قند
- آب نشاط
- آب پیکر
- آب چشی
- آب کور
- آب گرفتن
- آب گشاده
- آباء سبعه
- آباء علوی
- آبافت
- آبال
- آبانگان
- آبدارو
- آبدوغ
- آبرود
- آبریزگان
- آبستره
- آبشن
- آبشی
- آبلیمو
- آبگرد
- آب لیمو
- آب پاش
- آببازی
- آببها
- آبخیز
- آبدرمانی
- آبدزد
- آبدوغ
- آبشناس
- آبپاش
- آبکند
- آتالیق
- آتریاد
- آتش نشاندن
- آتش یافتن
- آتشپا
- آتشگیره
- آخرالدواء
- آخري
- آخسمه
- آذربو
- آذرروز
- آذرشست
- آذرگشنسپ
- آرامبخش
- آرایش خورشید
- آرتزین
- آرتیشو
- آردبیز
- آرزوخواه
- آرستن