لغت نامه دهخدا ( آبگرد ) آبگرد. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) گرداب : مگرد گرد آبگرد هیبتش که درکشد ترا بدم چو اژدها.ابوالفرج رونی.
فرهنگ عمید ( آبگرد ) = گرداب: مگرد گِرد آبگرد هیبتش / که درکشد تو را به دَم چو اژدها (ابوالفرج رونی: ۱۵ ).
فرهنگستان زبان و ادب آب گرد{water tourist} [گردشگری و جهانگردی] گردشگری که برای ارضای حس کنجکاوی خود با قایق به مشاهدۀ جاذبه های آبی می پردازد