آمیزگار

در زبان فارسی، این واژه از ریشه آمیختن و پسوند -گار تشکیل شده است که معنای فاعل یا کننده‌ی کار را می‌رساند. این ترکیب، به فردی اشاره دارد که عمل آمیزش و معاشرت را به کثرت انجام می‌دهد. به بیان ساده‌تر، آمیزگار توصیفی دقیق و بلیغ برای کسی است که با افراد مختلف در ارتباط بوده و به طور فعالانه در مجامع و محافل اجتماعی حضور می‌یابد. این واژه، بیش از صرف حضور فیزیکی، بر نوعی ارتباط عمیق‌تر و تعامل مستمر دلالت دارد که فرد را در بطن مناسبات انسانی قرار می‌دهد. واژه آمیزگار فراتر از یک توصیف ساده، به منش و شخصیت فرد اشاره دارد. این واژه نه تنها بیانگر تمایل فرد به حضور در جمع است، بلکه نشان‌دهنده‌ی مهارت او در برقراری ارتباطات مؤثر و حفظ پیوندهای اجتماعی نیز می‌باشد. در واقع، آمیزگار بودن به معنای داشتن روحیه‌ای گشاده و پذیرا برای درک متقابل و ایجاد همدلی است که در نهایت به استحکام بافت اجتماعی کمک شایانی می‌کند. این ویژگی، در فرهنگ ایرانی که همواره بر اهمیت صله رحم، دیدار و بازدید، و معاشرت تأکید داشته، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. احترام به بزرگان، صمیمیت با همسالان، و مهرورزی به کوچکترها، همگی در چارچوب مفهوم آمیزش و معاشرت قرار می‌گیرند. فردی که در این چارچوب‌ها پویا باشد، به طور طبیعی آمیزگار تلقی می‌شود.

لغت نامه دهخدا

( آمیزگار ) آمیزگار. ( ص مرکب ) آمیزنده. خواهان معاشرت. بسیار معاشرت کننده با مردمان. خالط. خلط. لابک. مخالط:
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند وپرهیزگار.سعدی.بگویند ازاین حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار.سعدی.

فرهنگ معین

( آمیزگار ) ( اِ. ) معاشر.

فرهنگ عمید

( آمیزگار ) آمیزنده، معاشرت کننده، کسی که بسیار با مردم آمیزش و همنشینی کند.

فرهنگ فارسی

( آمیزگار ) ( صفت ) آمیزنده آنکه بسیار معاشرت کند.

ویکی واژه

(قدیم): هم‌صحبت، هم‌سخن، معاشر.
مصاحب و یار دوست داشتنی. دولت جان‌پرور است صحبت آمیزگار/ خلوت بی‌مدعی سفرهْ بی‌انتطار. «سعدی»

جمله سازی با آمیزگار

مزاج صبازان سبب روح بخش است که کردست با خلقت آمیزگاری
آمیزگارتر به هم از شیر با شکر پیوند جویتر به هم از نقل با شراب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت