قاش

قاش

این کلمه در زبان فارسی دارای سه معنی اصلی می‌باشد:

قاچ: در این معنا، قاش به معنای بریدن یا برش دادن به قسمت‌های کوچک‌تر یا نازک‌تر است. این واژه در زمینه‌هایی مانند آشپزی یا کشاورزی به کار می‌رود، جایی که نیاز به برش دادن مواد به شکل‌های خاص وجود دارد. برای مثال، ممکن است در تهیه سالاد یا غذاهای دیگر از قاچ کردن میوه‌ها یا سبزیجات صحبت کنیم.

قطعه قطعه: در این کاربرد، قاش به وضعیت یا حالتی اشاره دارد که چیزی به قطعات کوچک‌تر یا تکه‌های جداگانه تقسیم شده است. این معنا می‌تواند به توصیف اشیاء یا مواد آسیب‌دیده یا خراب‌شده اشاره کند که به شکل پراکنده و نامنظم درآمده‌اند.

قسمت جلو زین اسب: در این معنا، قاش به بخشی از زین اسب اشاره دارد که معمولاً در قسمت جلو قرار دارد و به صورت حفاظی برای نگهداری سوارکار و جلوگیری از لغزش او در حین حرکت اسب طراحی شده است. این قسمت می‌تواند از مواد مختلفی مانند چوب، شاخ یا فلز ساخته شود و نقش مهمی در راحتی و ایمنی سوارکار ایفا می‌کند.

لغت نامه دهخدا

قاش. ( ترکی، اِ )برشی از خربوزه. ( منتهی الارب ). قاچ. || ریزه. پاره. قطعه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به قاچ شود.
قاش. ( ترکی، اِ ) قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند. قاش زین، قاچ زین ( کاتب ). کوهه زین. قرپوش.
- امثال:
قاش زین را بگیر زمین نخوری، اسب سواری پیشکشت.
|| ابرو. ( غیاث ).
قاش. ( ع اِ ) معرب قسی، پولی که نقره آن پست و سخت باشد. ( المعرب جوالیقی ص 257 ). احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است. ( حاشیه المعرب ص 257 ). رجوع به قاشی شود.
قاش. ( ع اِ ) نوعی ماهی در رود نیل که پوزه بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است. ( دزی ج 2 ص 295 ).
قاش. ( اِخ ) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رودخانه هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
قاش. ( اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است. بخش قاش ناحیه مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشاء و از جنوب به دریای سفید محدود است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
قأش. [ ق َءْش ْ ] ( ع اِ ) رسن کشتی، و این لغت عراقی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

قاش (ص مر. ق مر. ) پاره پاره، قطعه قطعه.

فرهنگ عمید

= قاچ

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمت جلو زین اسب که از چوب شاخ یا فلز سازند. یا قاچ زین. پیش زین کوهه پیشین زین.
رسن کشتن و این لغت عراقی است

ویکی واژه

ق مر.)
پاره پاره، قطعه قطعه.

جمله سازی با قاش

کی تو نقاش توانی که کشی نقش نگارم تو که هیچ آن دهن شیرین تصویر نکردی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال درخت فال درخت فال زندگی فال زندگی فال کارت فال کارت