سرشک

سرشک

سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت، که در فراق تو جانم چه جور برد و ملامت

در این بیت، شاعر به ارتباط بین اشک‌ ها و تغییر رنگ چهره‌اش اشاره می‌کند.

سرشک دیده دلیلست به این معناست که اشک‌ های او نشان‌دهنده‌ی غم و اندوه ناشی از فراق معشوق هستند.

رنگ چهره علامت به تغییرات ظاهری او اشاره دارد که نشان‌دهنده‌ی وضعیت روحی و عاطفی‌اش است.

لغت نامه دهخدا

سرشک. [ س ِ رِ ] ( اِ ) اوستا «سرسکا» ( تگرگ ). سرشک فارسی شاید از پارتی «سرسک » ( قطره ) باشد. در پهلوی «سریشک » ( قطره ). «زرشک و سرشک، انبرباریس بود». ( لغت فرس ص 306 ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). اشک چشم. ( برهان ) ( آنندراج ). آب چشم که آن را اشک نیز گویند. ( غیاث ): 
ای آنکه غمگنی و سزاواری 
و اندر نهان سرشک همی باری.رودکی.

فرهنگ معین

(س رِ ) (اِ. ) قطرة اشک.

فرهنگ عمید

۱. قطرۀ آب چشم که هنگام گریستن فرو چکد، اشک، قطره.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] زرشک: رخ ز دیده نگاشته به سرشک / وآن سرشکش به رنگ تازه« سرشک» (عنصری: ۳۶۷ حاشیه ).
* سرشک آتش: [قدیمی، مجاز] قطره های آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن فرو چکد.

فرهنگ فارسی

اشک، قطره، قطره آب چشم، گریستن
زرشک

جملاتی از کلمه سرشک

با من موافق است به یک چیز و بیش نی من یاسمین سرشکم و او یاسمین بر است
بیا که مردم چشمم سرشک گلگون را به جست و جوی تو هر سو چو آب می‌راند
هر داغ سینهٔ من مجنون خانه سوزی است هر قطرهٔ سرشکم طفل برهنه پایی است
سرشکت کریم است و دامن گدا چرا بخل در آب دریا، چرا؟
بی تو هر جا سرشک خون ریزم لاله خون چکان دمد ز زمین
ز رشته‌های سرشکم که چشم بد مرساد زمین به صفحه مسطر کشیده می‌ماند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم