فرهنگ معین - صفحه 3
- اندوزه
- ابتث
- مغزی
- متشرع
- سهیم
- قمیز
- داثر
- محرمیت
- عالمی
- دوجین
- کنسک
- خرخره
- گویش
- آزادیبخش
- آب گرفتن
- خطبت
- چاروا
- باخود
- صدقاء
- نخست وزیر
- هفت سالاران
- آشاب
- ترحل
- آزمندی
- رسوا
- لرزان
- آمیزگار
- قارض
- پر دادن
- کمربندی
- معشر
- قانت
- مظان
- مطمئنا
- ودیعت
- فراز بردن
- بیوسنده
- زکند
- طورانی
- تخم جن
- ارتشی
- غرزن
- سفرا
- شاد و شنگول
- دیویزیون
- سجل کردن
- کاندیدا
- سال گره
- تخاطب
- خواب بستن
- دندانپزشک
- فروق
- آدم آهنی
- قوافی
- شحیم
- سراسیمگی
- یأجوج
- ثمن بخس
- ظلمه
- زنبارگی