فرهنگ معین - صفحه 6
- کلاکموش
- عذار
- معصیت
- اجل معلق
- فرموش
- روزگار بردن
- میسر
- قطاع
- ارتجالا
- آب خور
- عترت
- جانب داری
- مضج
- مفلق
- شاه باز
- زغوته
- مذاهب
- چلسه
- ذَقَن
- اماسانیدن
- علم افکندن
- کلاه فرنگی
- پنج نوبت زدن
- آبزن
- چقرمه
- ورام
- ناوند
- فیلمنامه
- مخزوم
- غیبوبت
- سر رسیدن
- پالان ساییده
- قلابی
- امیال
- انترپل
- نقاد
- اغازگر
- طیره کردن
- گوی بردن
- هزد
- رهیدن
- فتوی
- پف تلنگر
- ژاندارم
- باحورا
- گلریزان
- چشم الوس
- قربی
- اونگان
- تلامذه
- نشان
- خامدست
- پشتوار
- کنسولگری
- فراویز
- متاله
- کسبه
- باهه
- فلک زده
- منهتک