فرهنگ معین - صفحه 191
- افروشه
- اندمه
- اوستام
- آب دانه
- آدم آهنی
- سایه افکندن
- آبجی
- آریستوکراسی
- آب کار
- زایچه
- آتش پاره
- باز خشین
- خطاف
- اسپنتمد
- آفروشه
- آب زندگانی
- اراقت
- جهانیدن
- استعلاء
- آرامبخش
- تبسط
- آب غوره
- جفتک
- آهن داغ
- ذونسب
- آشفتهسامان
- اندرگاه
- آغر
- بارهنگ
- آشکارساز
- آبدست
- آزادمرد
- سیچیدن
- تفجر
- آوازهخوان
- آسمان خراش
- رزم نامه
- آزادیبخش
- اشتالنگ
- آزدن
- آمپیسیلین
- دیرانی
- آدم کش
- شتالنگ
- آشفته روز
- آره
- جوالدوز
- دباب
- آبپز
- آبگرد
- آرواره
- آب پاشان
- تفجیر
- آب تلخ
- تسحب
- بسیجیدن
- آبگرمکن
- ترغو
- خمریه
- آبنما