فرهنگ فارسی - صفحه 222
- تخدیر
- تخسیر
- تدرج
- تزند
- تزییف
- تصلب
- تعرق
- تعریک
- تعفف
- تعقید
- تفتق
- توابل
- تیرکمان
- جدي
- جلنگ
- جوشانده
- حال آمدن
- حایر
- حدبه
- حریره
- حمام گرفتن
- خبک
- خراب شدن
- خرزهره
- خط دادن
- خوشبینی
- دادآفرین
- دایرهزنگی
- دربندان
- درو کردن
- دژبان
- دیاله
- رقاصک
- رقیع
- رندیدن
- ريا
- ریم آهن
- زارج
- زحاف
- زر ورق
- زماره
- ساخارین
- سبق و رمایه
- سرخجه
- سرنج
- آب دزد
- آب گردش
- آبرون
- آبمروارید
- آبگیری
- آتشزدن
- آدار
- آزاله
- آستین افشاندن
- آسه
- آماسیده
- آهستهکار
- اثاره
- اجراي
- اخشم