گولاج

لغت نامه دهخدا

گولاج. ( اِ ) گولانج. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به گولانج شود.

فرهنگ فارسی

۱ - نوعی حلوا لابرلا ۱ - کولانج: گولانج و گوشت و گرده و گوز آب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم. ۲ - نانی است نازک و لطیف که از سفید. تخم مرغ و نشاسته پزند و در شربت قند اندازند و خورند گلاج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
اگزجره
اگزجره
علامت
علامت
فال امروز
فال امروز