تتوج

لغت نامه دهخدا

تتوج. [ ت َ ت َوْ وُ ] ( ع مص ) تاج برهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). افسر پوشیدن. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). تاج بر سر نهادن. ( آنندراج ). تاج بر سر گذاشتن. ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
طولانی
طولانی
گوز
گوز
حریص
حریص