بسرپا امدن

لغت نامه دهخدا

( بسرپا آمدن ) بسرپا آمدن. [ ب ِ س َ رِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) از مرض شفا یافتن. ( غیاث ). از مرض شفا یافتن و این محاوره است. ( آنندراج ):
عمرها بود که ضعف ازشکن زلف تو داشت
زین شکست آمده اکنون بسر پا زنجیر.مفیدی بلخی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( بسر پا آمدن ) از مرض شفا یافتن از مرض شفا یافتن و این محاوره است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتبار
اعتبار
خاص
خاص
کمینه
کمینه
ترکش
ترکش