چرخ ریسمان تابی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با چرخ ریسمان تابی
حسود جاه ترا تخت و تاج باید لیک زمانه از پی او ریسمان و دار آرد
از بهر نظم گوهر انجم سپهر را داده قضا ز حبل ولای تو ریسمان
شما را چو آن زن بود داستان که سازد همی پنبه را ریسمان
بندم همی چه باید کامروز مر مرا بسته شود دو پای به یک تار ریسمان
خرما آن دم که از مستی جانان جان ما می نداند آسمان از ریسمان ای عاشقان