کاه مکی

لغت نامه دهخدا

کاه مکی. [ هَِ م َک ْ کی ] ( اِ مرکب )نباتی است که به عربی اذخر نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). رستنیی باشد که آن را خلال مأمونی میگویند. ( برهان ). تبن مکی. گورگیا. ( از حاشیه برهان چ معین ).

فرهنگ فارسی

نباتی است که بعربی اذخر نامند گورگیا

جمله سازی با کاه مکی

شاه خوبان توئی اکنون بحقیقت که بود هم لبت دوست فزا هم مژه ات دشمن کاه
همی بر خروشید و زد بر سپاه چو سوزنده آتش که افتد به کاه
هر که کاه و جو خورد قربان شود هر که نور حق خورد قرآن شود
بس خدمت خَر کردی بس کاه و جوش بُردی در خدمت عیسی هم باید مددی کردن
باز نفسش حمله می‌آورد زود زین تعرف در دلش چون کاه دود
جا چه باشد که جمله بیجائیم زیر جسم چو کاه دریائیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آویزون
آویزون
هیز
هیز
یوخ
یوخ
قرین
قرین