موش ربای
فرهنگ فارسی
جمله سازی با موش ربای
چنان برگرفت آن یلان را ز جای که پولاد را سنگ آهن ربای
از آهن بُد آن بت معلق به جای همان خانه از سنگ آهن ربای
پرنده گشته طایر بی جان جان ربای از آشیانه ای، که کمانست نام او
زین رفتن جان ربای درد افزایت چون سازم و چون کنم پشیمان رایت
برقع از روی نیکویان به ربای تا ببینم ماه تابان را
بوالهوس شو که ز دستش به زمین نگذارند هر که چون جام لب بوسه ربایی دارد