بند ارباب

لغت نامه دهخدا

بند ارباب. [ ب َ دِ اَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب )نوعی از شکنجه که مسخرگان کنند و آن چنان بود که ریسمانی بر هر دو بند پای کسی بسته سر ریسمان را از جای بلند فرومی هلند، بعد از آنکه از شاخ یا چوبی گذرانیده باشند، همان سر ریسمان را بدست این شخص میدهند. این مرد معلق در میان آسمان و زمین اگر سر ریسمان رارها کند، سرش بر زمین خورد و اگر در دست نگاه دارد،از نگه داشتن آن عاجز و بی تاب می شود. به این طریق مضحکه بر پا میکنند. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

نوعی از شکنجه که مسخرگان کنند و آنچنان بود که ریسمانی بر هر دو بند پای کسی بسته سر ریسمان را از جای بلند فرو می هلند بعد از آنکه از شاخ یا چوبی گذرانیده باشند همان سر ریسمان را بدست این شخص میدهند این مرد معلق در میان آسمان و زمین ٠ اگر سر ریسمان را رها کند سرش بر زمین خورد و اگر در دست نگاه دارد از نگهداشتن آن عاجز و بی تاب می شود ٠ باین طریق مضحکه برپا میکنند ٠

جمله سازی با بند ارباب

این کبر و غروری که در ارباب کمالست واعظ زده خوش مفت که از هیچ مدان‌هاست
قیساریه در سال ۱۱۰۱ میلادی فتح و پس از آن به اسقف‌اعظم قیساریه اهدا شد. اربابان قیساریه:
بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه آستین خشک را بر دیده های تر منه
در اواخر قرن نوزدهم میلادی این منطقه با توجه به پیمانی بین پادشاه جیانیار و فئودال‌ها محل اقامتی برای اربابان فئودال شد.
همين كه ارباب خوب از غلام قول گرفت، گفت: پيشنهاد من اين است كه تو در يك موقعخاص و در مكان مخصوصى كه بعدا معين خواهم كرد، سر مرا از بيخ ببرى !
حباب از فرق عشاق ست و موج از تیغ خوبانش شهادتگاه ارباب وفا دریاست پنداری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال زندگی فال زندگی فال کارت فال کارت فال راز فال راز