باغ گبری

لغت نامه دهخدا

باغ گبری. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 24 هزارگزی شمال خاوری کرمان بر سرراه مالرو سیرچ به کرمان واقع است و یک خانوار در آنجا سکونت دارند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دهی از کرمان

جمله سازی با باغ گبری

ای دل ار جانانت باید منزل اندر جان مکن دیده در گبری مدار و تکیه بر ایمان مکن
آثار تاریخی چون مسجد آدینه که گویا در گذشته‌های دور معبد و آتشکده‌ای زرتشتی بوده‌است و نیز گورهای گبری که در منطقه پراکنده‌است از آثار تاریخی آن به‌شمار می‌آید.
خوش تماشاییست گبری سجده می آرد به دیر دامن عرش و نقاب کعبه بالا کرده اند
زال گبری پوشیده و با گرز سام به جنگ می‌آید و آن گرز را بر سر خزبران می‌زند و او را از پای درمی‌آورد.
بردگوری یا سنگ گبری‌ها به گورهای باستانی بین دوران مادها تا پایان ساسانیان گفته می‌شود که به دلیل اعتقاد زرتشتیان بر مقدس بودن خاک، مردگان را در محفظه‌های سنگی دفن می‌کردند.
دی چشم را فرموده ای گه گه نظر در کشتگان گر در پذیرد اینقدر، گبری مسلمان کرده ای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چوب فال چوب