گرم گوی

لغت نامه دهخدا

گرم گوی. [ گ َ ] ( نف مرکب ) گوینده سخنان نرم و ملایم. آنکه سخنی دلفریب گوید. گوینده سخنان شیوا و دلچسب. ملیح:
چو کافور موی و چو گلبرگ روی
دلش رزمجوی و زبان گرم گوی.فردوسی.چو کافور گرد گل سرخ موی
زبان گرم گوی و دل آزرم جوی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( گرم گو ی ) ( صفت ) آنکه سخنان شیوا و دلچسب و دلفریب گوید: چو کافور گرد گل سرخ موی زبان گرم گوی و دل آزرم جوی.

جمله سازی با گرم گوی

مریل استریپ دومین بار گوی زرین را برنده می‌شود. هنری فوندا برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، مؤسسه فیلم آمریکا در سال ۱۹۹۹ نام او را در رده ششم برترین هنرپیشه‌های مرد تمام دوران قرار داد. جان گیلگد، برنده بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل شد وی تا سال ۲۰۰۰ توانسته بود تمامی جایزه‌های معتبر از جمله جایزه اسکار، جایزه بفتا، جایزه امی، جایزه گرمی و جایزه تونی را برنده شود.
بربا گوی سعادات، ازین میدان زود که اجل سوی تو خوش گرم عنان می‌آید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الم
الم
فمبوی
فمبوی
پوزیشن
پوزیشن
قمبل
قمبل