حِلِس به معنای عهد و پیمان است که در منابع مختلفی همچون منتهی الارب و آنندراج به آن اشاره شده است. این واژه نشاندهنده نوعی توافق یا قرارداد است که بین افراد یا گروهها برقرار میشود. در این زمینه، نقد گرفتن ساعی به جای فریضه نیز به نوعی به این مفهوم مرتبط است. به عبارت دیگر، در برخی موارد ممکن است که وظایف و مسئولیتها به گونهای دیگر در نظر گرفته شوند و به جای انجام کارهای مشخص، نوعی جبران یا ارزشیابی صورت گیرد. این نوع نگاه به موضوعات، میتواند به ما کمک کند تا درک عمیقتری از روابط انسانی و اجتماعی پیدا کنیم و بدانیم که چگونه توافقات و پیمانها میتوانند در زندگی روزمره ما تأثیرگذار باشند. در واقع، حِلِس نه تنها به معنای یک قرارداد ساده است، بلکه نمایانگر پیچیدگیهای روابط انسانی و نحوه تعامل ما با یکدیگر نیز میباشد.
حلس
لغت نامه دهخدا
حلس. [ ح َ ل ِ ] ( ع اِ ) تیر چهارم قمار. ( از منتهی الارب ). || ( ص ) دلاور.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || حریص. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).حریص که از جای خود دور نشود. ( از اقرب الموارد ).
حلس. [ ح َ ل َ ] ( ع مص ) بودن جای حلس از شتر مخالف رنگ وی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) گلیم سطبر که بر پشت شتر نهند و در خانه زیر فرشهای فاخر افکنند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به حِلس شود.
حلس. [ ح ِ ] ( ع اِ ) حَلَس. پلاس. ( دهار ). گلیم سطبر که بر پشت شتر زیر برذعه نهند و در خانه زیر فرش های فاخره افکنند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نمدزین. ( دستوراللغة ). ج، احلاس، حلوس، حلسه. || تیر چهارم قمار و آن چهار بخش دارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || عهد و میثاق. ( اقرب الموارد ). پیمان. حلف. || مهتر قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بزرگ مردم. ( از اقرب الموارد ). || هوحلس بیته، یعنی نمیگذارد خانه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خانه نشین. ج، احلاس: فکونوا احلاس بیوتکم. ( تاریخ بیهقی ص 56 ) ( آنندراج ).
- ام حلس؛ ماده خر. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
جمله سازی با حلس
اگر به حجره وگر بر شتر بود سزدش پلاس حجره و حلس شتر ز برد یمن