پیغام ده

لغت نامه دهخدا

پیغام ده. [ پ َ / پ ِ دِه ْ ] ( نف مرکب ) که پیغام دهد. که سخنی بر زبان دیگری بثالثی رساند:
وآن غنچه که در خسک نهفته ست
پیغام ده گل شکفته ست.نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه پیغام دهد کسی که مطلبی یا خبری بوسیل. شخصی بدیگری ابلاغ کند: وان غنچه که در خسک نهفته است پیغام ده گل شکفته است. ( نظام )

جمله سازی با پیغام ده

از پریدن‌های چشم و از تپیدن‌های دل می‌رسد از یار پیغامی که می‌باید مرا
هر روز از لب تو دل تلخکام من امیدوار بوسه و پیغام تازه ای است
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش دریغ باشد پیغام ما به دست رسول
لطف تو گفت: این چه حدیثست؟ هر سحر پیغام من ز باد شمالت نمی رسد؟
بستیم ز خجلت ره قاصد که مبادا پیغام وفایی ز تو پیمان گسل آرد
تأثیر هوس در گرو گفت و شنید است عاشق دل پیغام و دماغ خبرش نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیست یعنی چه؟
چیست یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
کس ننه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز