پی بشک

لغت نامه دهخدا

پی بشک. [ پ َ ب ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقعدر هزارگزی شمال خاوری جاسک و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو چاه بهار بجاسک. جلگه، گرمسیر دارای 275 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا خرما. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندر عباس

جمله سازی با پی بشک

بشک از خراسان و فوم از عراق بریشاد از ارمن بدین اتفاق
حکیمی گفت: هر کرا دیدم، ویرا نیک تر از خود پنداشتم. چرا که حال خویش بیقین میدانم، اما از او بشک اندرم.
ز دندانم اگر لؤلؤ برد رشک ز بالایم اگر گردد خجل بشک
ساز بشک س تند و می ها ریختند جمله اندر دامنش آویختند
بشر حافی میگفت: کسی مرگ را ناخوش دارد که درباره ی عقبی بشک اندر است و من چنین کس را ناخوش می دارم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز