لغت نامه دهخدا
غریب دوست. [ غ َ ] ( ص مرکب ) آنکه غریبان را دوست دارد. غریب نواز. غریب پرور. غریب پرست: اسدآباد... آبی اندک دارد و همه مردمش غریب دوست باشند. ( مجمل التواریخ و القصص ). همدان شهری است که در عراق و خراسان متفق اند که به درستی هوای آن، شهر نیست و مردمش غریب دوست باشند. ( مجمل التواریخ و القصص ).
غریب دوست. [ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانج که در 6هزارگزی شمال باختری ترکمان و یک هزارگزی شوسه تبریز به میانه قرار دارد. محلی کوهستانی است وهوای آن معتدل است و سکنه آن 830 تن می باشد که شیعه اند و به زبان ترکی سخن می گویند. آب آن از چشمه است و محصول آنجا غلات و حبوبات و بزرک است و شغل اهالی زراعت می باشد و راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ). غریب دوست کنار راه میانه و تبریز میان خواجه غیاث و قره چمن در 509600گزی تهران واقع است.