معمور کردن

لغت نامه دهخدا

معمور کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آباد کردن و اصلاح کردن و مرمت نمودن و آراسته کردن. || مسکون نمودن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آباد کردن آبادان ساختن.
آباد کردن و اصلاح کردن و مرمت نمودن و آراسته کردن.

جمله سازی با معمور کردن

💡 خاطری معمور کردن، از دو عالم خوشترست گنج را در دامن ویرانه می ریزیم ما!

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرانجام یعنی چه؟
سرانجام یعنی چه؟
چوسی یعنی چه؟
چوسی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز