قنون

لغت نامه دهخدا

قنون. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قُنّة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قنة شود.

فرهنگ فارسی

جمع قنه

جمله سازی با قنون

از جمله مراتب عاليه كه جناب شيخ به آن امتياز دارد، آن است كه بر السنهاهل ايمان اشتهار يافته كه يكى از علماى اهل سنّت كه در بعضى قنون علمى استاد جنابشيخ بود، كتابى در ردّ مذهب شيعه اماميه نوشته بود و در مجالس، آن را با مردم مىخواند و اضلال ايشان مى نمود و از بيم آنكه مبادا كسى از علماى شيعه ردّ آن نمايد، آن رابه كسى نمى داد كه بنويسد و جناب شيخ هميشه حيله مى انگيخت كه آن را بدست آرد تاردّ آن نمايد.
فاصبر ان وعد الله حق، و لا يستخفنك الذين لايؤ قنون (277).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مأوا
مأوا
سراسیمه
سراسیمه
رساله
رساله
لوتی
لوتی