عنفی

لغت نامه دهخدا

عنفی. [ ع ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به عنف. سخت و درشت و ستمی و ظلمی و اجباری. و بصورت مؤنث ( عنفیة ) نیز آید.
- تکالیف عنفی ( عنفیه )؛ امور اجباری و دشوار که به ظلم و ستم و جبر بر کسی وارد گردد. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

منسوب به عنف یعنی سخت و درشت و ستمی و ظلمی و اجباری

جمله سازی با عنفی

بو که از عنفی کند در تو نگاه زانکه پندارم بلطفت نیست راه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ویو
ویو
آویزون
آویزون
کص
کص
اسرع وقت
اسرع وقت