سیم حلال

لغت نامه دهخدا

سیم حلال. [ م ِ ح َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) سیم خالص. ( آنندراج ):
بتن بگونه سیمند پشت و بال سفید
در آن نشانده تنک پاره های سیم حلال.فرخی.باد بر باغ همی عرضه کند زر عیار
ابر بر کوه همی توده کند سیم حلال.فرخی.رجوع به سیم شود.

فرهنگ فارسی

سیم خالص

جمله سازی با سیم حلال

تنش چون شبه، رخ چو سیم حلال چو جعد بتان موی و دنبال و یال
در چشم همیت تو کزو دور چشم بد سیم حلال بی خطر است و زر عیار
ز بهر ساوش زاید ز خاک زر عیار ز بهر جودش روید ز سنگ سیم حلال
هلال و چشمه خورشید ناخج و سپرند یکی ز سیم حلال و یکی ز زر عیار
داری دو کف دو کفه شاهین مکرمت بخشندگان سیم حلال و زر عیار
به تن بگونه سیم وبه پشت و بال سپید درو نشانده تنک پاره های سیم حلال