تکاف

لغت نامه دهخدا

تکاف. [ ت َ کاف ف ] ( ع مص )بازداشتن. ( ناظم الاطباء ). امتناع. ( محیط المحیط ).
تکاف. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی به خوزستان ودهی به نیشابور. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ازقرای نیشابور است. ابوالحسن بیهقی گوید این لفظ تکاب است یعنی تَک ِ آب و آن عبارتست از گودالی که آب درآن جمع می شود و گوید تکاب الگه ای است در خاک نیشابور که دارالحکومه آن نُوزآباد ( بویاباد ) است این الگه دارای هشتاد و دو قریه می باشد و تکاب نیز قریه ای است در خوزستان. ( مرآت البلدان ). رجوع به تکاب شود.

فرهنگ فارسی

بازداشتن امتناع

جمله سازی با تکاف

برنجی کو چرا این ناساز گفت تکافی بدمرنج از او جفا گفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضمیمه
ضمیمه
بی همتا
بی همتا
انس
انس
خنیاگر
خنیاگر