تارانده

لغت نامه دهخدا

تارانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از تاراندن. پراکنده شده. ازهم پاشیده. فراری شده. رجوع بتاراندن شود.

فرهنگ معین

(دِ یا دَ ) ( ص مف. ) ۱ - پراکنده، متفرق. ۲ - دور کرده. ۳ - ترسانیده.

فرهنگ عمید

۱. پراکنده.
۲. رانده شده.

ویکی واژه

پراکنده، متفر
دور کرده.
ترسانیده.

جمله سازی با تارانده

از گواهی‌ها برمی‌آید که اسلاوها پس از کوچشان به سرزمین‌های روسیه، فینو-اوگری‌زبانان را از منطقه میان کوه‌های اورال تا دریای بالتیک که زیستگاهشان بوده‌است، تارانده‌اند. این را از پخش فرهنگ سفال‌ابزاری وابسته به دوره پارینه‌سنگی برداشت کرده‌اند. این فرهنگ را که به ۴۲۰۰ تا ۲۰۰۰ (پیش از میلاد) بازمی‌گردد را از آن توده‌های فینو-اوگری‌زبان می‌انگارند.
جت‌های استان هرمزگان عمدتاً در محله‌های خواجه عطا، دامایی و شغو (شهرک توحید) شهر بندرعباس زندگی می‌کنند و ساکنان این محله‌ها هستند. این قوم در سالیان دور توسط بلوچ‌ها تارانده شدند و مجبور به مهاجرت به نواحی دیگر شدند که از ان نواحی چون مناطق غرب بلوچستان می باشد. جت‌ها در روستاهای چه چکور، آبشورک، کهورستان و شرق بندرعباس هم زندگی می‌کنند. آنان بیشتر شیعه مذهب هستند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان