بعال

لغت نامه دهخدا

بعال. [ ب ِ ] ( ع مص ) جماع کردن. ( غیاث ). باعل مباعلة و بعالا، ملاعبت زن و شوی باهم و جماع نمودن و زناشویی کردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). مباعله. ( زوزنی ). رجوع به مباعله شود:
نه کمی در شهوت و طمث و بعال
که زنان را آید از ضعفت ملال.( مثنوی ).
بعال. [ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بَعل. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). رجوع به بعل شود.

فرهنگ فارسی

جمع بعل ٠

جمله سازی با بعال

💡 محمد سیر تا ابن یمین را بعالی درگهت گر راه باشد

💡 در آیات و احادیثنند آنها بعالون و کربوبیون مسما

💡 خواجه جوهر برون ز انعامم ره بعالی جناب نیز نداد

💡 خواست دستوری ز رضوان تا بهشت آید فرود تا بباغ نو بعالی مجلس سلطان شود

💡 از خاک برگرفت و دگر سوی خاک بر د این صد هزار شوی چها با بعال کرد

اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز