بازو دراز

لغت نامه دهخدا

بازودراز. [ دِ ] ( اِخ ) لقب بهمن پسر اسفندیار. ( آنندراج ):
دگر بار گفتا بمن گوی راز
که بازوی بهمن چرا شد دراز.نظامی ( از آنندراج ) ( ازغوامض سخن ).تیعزنت بهمن بازودراز
نوبتیت سنجر نوبت نواز.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) مردم دراز دست غالب ظالم.

جمله سازی با بازو دراز

گوزن کوه اگر گردن‌فراز است کمند چاره را بازو دراز است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال زندگی فال زندگی