ازباد

لغت نامه دهخدا

ازباد. [ اِ ] ( ع مص ) کف برآوردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ): ازباد بحر؛ کفک برآوردن دریا، اِزبادِ سراب همچنین. ( از منتهی الارب ). || ازباد سدر؛ شکوفه برآوردن کُنار. ( از منتهی الارب ). شکوفه برآوردن سدر همچون کف بر دریا. ( اقرب الموارد ).
ازباد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ زَبد.

فرهنگ فارسی

جمع زبد
کف بر آوردن

جمله سازی با ازباد

آتش سودای او چون تیز گشت ازباد شوق همچو آب تیره با خاک آرمیدن شرط نیست
شد آن دولت که بودی تازه همچون شاخ نوروزی کنون پژمرده و زردی چو باغ ازباد مهریجان
چون آتش سوزان مشو ازباد سبکسر چون آب ز روشن گهری خاک نشین باش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پهن یعنی چه؟
پهن یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز