غبار دیده بر گرد رهگذارت از آن گشاده چشم براه سم سمند توام
ز انتظار چو نرگس نهاده چشم براه ز شوق همچو ترازو نهاده بر دل سنگ
تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود هزار چشم براه تو از ستاره گشود
جلوه کن در نظر خاک نشینان امروز بی تو چون نقش قدم چشم براه ست مرا
در بهاریکه شود نقش قدم چشم براه رفت در خاک خرد چشمه حیوان سخن