لغت نامه دهخدا
گوئیا. ( ق ) رجوع به گوییا شود.
گوئیا. ( ق ) رجوع به گوییا شود.
قید شک و تردید و ظن گویی پنداری: به پیش رفعت تو چرخ گوییا پست است بجای دانش تو عقل گوییا شیداست. ( انوری )
💡 ارچه در تابست زلفش کاین تطاول می کند گوئیا جور و جفا شرطست در میثاق او
💡 کشت و پس برتربتم گیسو فشان بگریست زار گوئیا آشفتگی های من او را یاد بود
💡 درخت نارنج، از خامه گوئیا شنگرف بریخته است کسی مشت مشت بر زنگار
💡 منکرش را گوئیا پروا نبود از سوختن سوختن را چون سمندر آرزوی نار داشت
💡 بزمگاه جشن عید شه زدست درفشانش همچو گردون گوئیا پیرایه از اختر گرفته