هنر پروری

لغت نامه دهخدا

هنرپروری. [ هَُ ن َ پ َرْ وَ ] ( حامص مرکب ) پروردن و تربیت کردن هنرمندان را. هنر را بزرگ داشتن. کوشش برای هنر:
نجوید کسی بر کسی برتری
مگر از طریق هنرپروری.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱- سعی درپیشرفت هنروهنرمندان: واین کمال کرم وغایت سخن رانی وهنرپروریست.

جمله سازی با هنر پروری

ای هنر پروری که ذات ترا کس ندیدست عیب و همتا نیز
از آنکه ظل کرم گسترد همیشه کند حجر بمهر هنر پروری در شهوار
آن هنر پروری که ابن یمین در ره او کمینه خاک درست
بر در هر سفله ئی پیش نباشم بپای صدر هنر پروری چونکه مقام منست
هنر بعهد هنر پروری گرامی شد که ظل سلطنتش جاودان بود یارب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس فال ابجد فال ابجد