گاه بگاه

لغت نامه دهخدا

گاه بگاه. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) وقت بیوقت:
خارخار دل نازک شده از گوشه چشم
مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست.شانی ( از آنندراج و مجموعه مترادفات ص 295 ).

فرهنگ فارسی

وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود.

جمله سازی با گاه بگاه

گاهی ز دیدگاه ز دل خون چکاندم طرز نگاه گاه بگاه کلاه دوز
او در اندیشه ی منع نگه گاه بگاه من مسکین طمع وصل مدامم باشد
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال رابطه فال رابطه فال اوراکل فال اوراکل فال ماهجونگ فال ماهجونگ