پرچیدن

لغت نامه دهخدا

پرچیدن. [ پ َ دَ ] ( مص ) فروبردن میخ در چیزی و سر نازک میخ را با زخم و ضرب پهن کردن. پرچین کردن. ( شعوری ج 1 ص 241 ).

فرهنگ عمید

= پرچ * پرچ کردن

جمله سازی با پرچیدن

دور باید شد ز اوهام بایدی پرچیدن این دام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گاییدن
گاییدن
هنگام
هنگام
دارک
دارک
کس کش
کس کش