صیدگر

لغت نامه دهخدا

صیدگر. [ ص َ / ص ِ گ َ ] ( ص مرکب ) صیدگیر. شکارچی. صیاد. شکارگر:
صیدگری بود عجب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین.نظامی.صیدگری دام به صحرا کشید
بر سر ره رخت تمنا کشید.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

صیاد، شکارچی.

جمله سازی با صیدگر

تا باز به داغ دگرم جان بگدازد از بهر فریب دلم آن صیدگر آمد