کلمه پوشش در زبان فارسی به معنای پوشاندن یا بازیافتن چیزی است. این واژه مؤنث بوده و در حالت مفرد به کار میرود. برای بیان جمع آن میتوان از پوششها استفاده کرد. این کلمه میتواند به همراه صفاتی مانند زیبا، محکم یا ضدآب به کار رود. این کلمه در جملات مختلفی به کار میرود و در نوشتار فارسی، به ش ختم میشود و باید به درستی نوشته شود. در متون ادبی یا رسمی، میتوان از این کلمه به صورت استعاری نیز استفاده کرد.

پوشش
لغت نامه دهخدا
پوشش. [ ش ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از پوشیدن. عمل پوشیدن: هریک برگی از درختان بهشت برخود نهادند و بدان پوشش کردند. ( قصص الأنبیاء ص 19 ). || ( اِ ) ستر. حجاب. غطاء. ساتر. || کنف. زی.ذَرَاً. کنیف. ( منتهی الارب ). ملاح. خِتل. ( منتهی الارب ). فراض. سلب. ( تفلیسی ). غفیرة. غشوة. غشاوة. غشیة.غاشیه. غشایة. سحبة. ستارة. سترة. استارة. مستر. جامه. لباس. کسوة. مَلبَس. مِلبَس. پوشاک. پوشیدنی. لِبس. ( منتهی الارب ). جامگی. لبوس. ( دهار )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، اسم مصدر ) هرچیز که روی چیز دیگر را بپوشاند.
۳. (اسم، اسم مصدر ) پوشاک، لباس.
۴. چادر.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- عمل پوشیدن.۲- جامه لباس. ۳- ستر ساتر حجاب. ۴- پوست لحات. ۵- طبقه اشکوب اشکوبه. ۶- سقف خانه آسمانه.۷- آنچه از آن سقف سازند از چوب و نی و حصیر و آهن و جز آن.
جملاتی از کلمه پوشش
هرآنکس که او پوشش شاه یافت ببخت و بتخت مهی راه یافت
زمین بستر و پوشش از آسمان به ره دیدهبان تا کی آید زمان
مهان پوشش لشکر و خورد و ساز به هر منزلی پیشت آرند باز