پذیرش مفهومی است که در زندگی روزمره و نیز در روانشناسی نقش بسیار مهمی دارد. در لغت، این واژه به معنای قبول کردن، به عهده گرفتن یا استجابت است. انسانها به طور طبیعی در مواجهه با شرایط مختلف، نیاز دارند تا احساسات و واقعیتهای زندگی خود را بپذیرند. در واقع، پذیرش به معنای قبول و درک وضعیت فعلی است، بدون آنکه بخواهیم آن را انکار کنیم یا تغییر دهیم. این فرآیند به ما کمک میکند تا با چالشها و مشکلات زندگی بهتر کنار بیاییم و از احساسات منفی که ممکن است ما را تحت فشار قرار دهد، رهایی یابیم. در روانشناسی، پذیرش به عنوان یک مهارت کلیدی شناخته میشود که میتواند به افراد در بهبود سلامت روان و افزایش کیفیت زندگی کمک کند. با پذیرش واقعیتهای زندگی، فرد میتواند با آرامش بیشتری به سمت اهداف و آرزوهای خود حرکت کند و از تجربیات مثبت و منفی خود یاد بگیرد.
پذیرفتن
لغت نامه دهخدا
خواهی اندکتر از جهان بپذیر
خواهی از ری بگیرتا بحجاز.رودکی.پذیرفت ازو شهریار آنچه گفت
گل رویش از تازگی برشکفت.دقیقی.پذیرفتم او را بشاهنشهی
از این پس نباشم جز او را رهی.فردوسی.بدو گفت بهرام کاین هر چهار [ دخت را ]
پذیرفتم از پاک پروردگار.فردوسی.ابا هدیه وباژ روم آمدیم [رسولان قیصربه نزدپرویز]
بدین نامبردار بوم آمدیم
برفتیم با فیلسوفان بهم
بدان تا نباشد کس از ما دژم
ز قیصر پذیرد مگر باژ و چیز
که با باژ و چیز آفرینست نیز
بدو گفت شاه این ز من درپذیر
سخن هر چه گویم ترا یاد گیر
یکی جای خواهم که فرزند من
همان تا بسی سال پیوند من
بدو در نشیند نگردد خراب
ز باران و از برف و از آفتاب.فردوسی.پذیرفتم از پاک یزدان ترا
پرستش کنم از دل و جان ترا.فردوسی.بدو گفت سودابه گر گفت من
پذیرد شود رای او جفت من.فردوسی.بکمی و بیشیش فرمان تراست
پذیرد ز ما گرچه آن ناسزاست.فردوسی.پذیرفتم او را من ازبهر شاه
چو این کرده شد بازگشتم براه.فردوسی.پدر درپذیرفتش از نیکوی
بدان دین که خوانی وراپهلوی.فردوسی.مرا پادشاهی پذیرفت و تخت
برین نیز چندی بکوشید سخت.فردوسی.پذیرفت شمشیرزن سی هزار
همه نامداران گرد و سوار.فردوسی.چنین گفت کای شاه دانش پذیر
بمرگ بداندیش رامش پذیر.فردوسی.پذیرفتم [ پرویز ] آن نامه و گنج تو [ قیصر ]
نخواهم که چندان بود رنج تو
ازیرا جهاندار یزدان پاک
برآورد بوم ترا بر سماک.فردوسی.نه از گردش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی.فردوسی.مرا تاج یزدان بسر برنهاد
پذیرفتم و گشتم از داد شاد.فردوسی.چو گشتاسپ شاهی که دین بهی
پذیرفت و زو تازه شد فرهی.فردوسی.حسد آنست که هرگز نپذیرد درمان.فرخی.وز تو بپذیراد ملک هرچه بدادی.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بر عهده گرفتن.
۳. کسی را نزد خود بار دادن.
۴. پذیرایی کردن.
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پذیرفتن
گرسنه بوده و پنداشت بسر کردهٔ راه از پذیرفتنشان یار و نگهبان نشود
وجود بخشش و کوشش به دوران ز سعی او پذیرفتند اتمام