میان به معنای مرکز یا نقطهای است که در دل هر چیز قرار دارد. برای مثال، میتوان به میان مجلس اشاره کرد. این واژه به ما کمک میکند تا به معنای وسط چیزی پی ببریم. به عبارتی دیگر، میان نشاندهنده موقعیتی است که در آن، اجزای مختلف به یکدیگر نزدیک میشوند و ارتباطی بین آنها برقرار میگردد. این مفهوم در بسیاری از زمینهها قابل استفاده است و میتواند به ما در درک بهتر ارتباطات و موقعیتها کمک کند. بهطور کلی، میان به ما یادآوری میکند که همیشه جایی برای همنشینی و تعامل وجود دارد، خواه در یک رویداد اجتماعی، در یک شهر پرجنبوجوش، یا در گوشهای از طبیعت.
میان
لغت نامه دهخدا
بالا چون سرونورسیده، بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بَر.منجیک.به شاهی نشیند میان دو شیر
میان شاه و تاج از بر و تخت زیر.فردوسی.همی راند تا در میان سه شهر
ز گیتی بر اینگونه جوینده بهر.فردوسی.همه زرکانی و سیم سپید
ز سر تا به بن وز میان تا کران.فرخی.گیسوی مشکبوی به بر درفکنده بود
موی میانش گم شده اندر میان موی.عطار.- امثال:
میان دو سنگ آرد می خواهد. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| بین. مابین. در بین دو یا چند چیز یا کس که در امری و حالتی مشترک یا مجاور باشند:
زش از او پاسخ دهم اندر نهان
زش بپنداری میان مردمان.رودکی.یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.فردوسی.به برزو چنین گفت کای پهلوان
سرافرازتر کس میان گوان.فردوسی.بداند که میان نیکی و بدی فرق تا کدام جایگاه است. ( تاریخ بیهقی ). مردم دو اقلیم بزرگ چشم بدان دارند که میان ما دوستی قرار گیرد. ( تاریخ بیهقی ).
یک چند میان جمع دیوان
تا کور بدم چو دیو رستم.ناصرخسرو.برمک از سلیمان پرسید که میان چندین هزار مردم ملک به چه دانست که بنده با خویشتن زهر دارد. ( تاریخ برامکه ). بعد از آنکه صد و چهل پیغمبر فرستاده بود در میان ایشان. ( قصص الانبیاء ص 130 ). خلاف است میان علماء... ( از کشف الاسرار میبدی ج 2 ص 504 ). میان اتباع او ( شیر ) دو شکال بودند. ( کلیله و دمنه ). و قواعد صداقت میان ایشان مستحکمتر شد. ( کلیله و دمنه ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درون، داخل.
۳. (زیست شناسی ) [قدیمی] کمر.
۴. [قدیمی] کمربند.
۵. [قدیمی] غلاف.
* میان بستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. کمربند بستن.
۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - وسط میانه. ۲ - داخل توی:[ و بروی نیست که بتکلف خاک بمیان مویها رساند. ] ۳ - کمر ( انسان و حیوان ): میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشاده است. ( حافظ ) ۴ - مابین بین:[ خلاف است میان علمائ..] یا از میان برداشتن. نابود کردن محوکردن: [ چه اگر او را بی سببی واضح و الزامی فاضح..از میان بردارند متدینی دیگر بجای او بنشیند. ] یا در میان افتادن. خود را میانجی ساختن دیگر بجای او بنشیند. ] صحبت چیزی را به میان کشیدن. از آن گفتگو کردن. یا میان دو تن بهم خوردن. ایجاد کدورت بین آن دو شدن. یا میان را چست بستن. یا میان طلب بستن ( دربستن ). آماده شدن برای جستجو و طلب [ همانا زمان میان طلب در بستم و ننشستم تا آن گنج خانه دولت را بدست آوردم. ]
بسیار دروغگوی
دانشنامه عمومی
میان (مجموعه تلویزیونی). میان ( انگلیسی: Between ) یک سریال کانادایی است.
ویکی واژه
Moyen
وسط.
کمر.
درون، داخل.
بین.
(اصفهانی، نگارش گویشنما) میآیند
جمله سازی با میان
ترا با تو چو چیزی در میانست کناری گیر کاینجا بیم جانست