موضع

کلمه موضع در زبان فارسی به معنای مکان، جایگاه یا موضع‌گیری به کار می‌رود. این واژه به همین شکل نوشته می‌شود و از نظر املایی صحیح است. همچنین، توجه به تلفظ درست آن نیز اهمیت دارد. این کلمه می‌تواند به عنوان اسم در جملات استفاده شود و در حالت مفرد قرار دارد، در حالی که فرم جمع آن مواضع است. این واژه معمولاً با پسوندها و ترکیب‌های مختلف به کار می‌رود. در نوشتار و گفتار، بهتر است مشخص کنید که این کلمه به چه چیزی اشاره دارد تا از هرگونه ابهام جلوگیری شود.

لغت نامه دهخدا

موضع. [ م َ ض ِ / ض َ ] ( ع مص ) نهادن چیزی را بر جای. ( منتهی الارب ). وضع. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بنهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). نهادن. گذاشتن. گذاردن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به وضع شود. || از مرتبه کسی فروافکندن آن را. || کم کردن بر غریم چیزی از مال یافتنی. ( منتهی الارب ).
موضع. [ م َ ض ِ ] ( ع اِ ) جای گذاشتن و نهادن. ( ناظم الاطباء ). جای نهادن چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). جای نهادن. نهادن گاه. ج، مواضع. ( یادداشت مؤلف ). || جای. ( منتهی الارب ). به معنی مطلق جاست. ( از غیاث ) ( آنندراج ). نزد حکما مرادف است با لفظ مکان. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جا. مکان. محل. جایگاه. ( یادداشت مؤلف ) ( دهار ) ( از مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ): چنان سازم که موضع ایشان را معین شود تا آنجا ساکن گردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 596 ). اینجا... موضعی خوش است. ( کلیله و دمنه ). آن گاه آن را موضعی به فرمان ملک تعیین افتد. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ معین

(مُ ض ) [ ع. ] (اِ. ) محل، جای. ج. مواضع.

فرهنگ عمید

محل قرار گرفتن چیزی.

فرهنگ فارسی

جا، جای گذاردن، جای نهادن چیزی، مواضع جمع
( اسم ) ۱ - جای نهادن چیزی. ۲ - جا محل مکان: [ در آن موضع بی آب که چشمه... نبود مردان و ستوران... بسیاری بکوشیدند.. ] ( سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. ۳ ) ۱۶ - ده دیه جمع: مواضع.
شکسته و بریده و سست اندام نااستوار خلقت همچو مخنث ٠

ویکی واژه

موضع (جمع موضع‌ها)
محل، جای.
مواض
جاي گذاشتن و نهادن. جاي نهادن چيزي. جاي نهادن. نهادن گاه
مواضع. جاي

جملاتی از کلمه موضع

چون نیاید دود از آن خرمن که آتش می‌زنی یا ببندد خون از این موضع که سوزن می‌بری
وان یکی سه ماه می‌بیند بهم این سه کس بنشسته یک موضع نعم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم