مقتضیات

لغت نامه دهخدا

مقتضیات. [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ مقتضیة، تأنیث مقتضی [ م ُ ت َ ضا ]. خواهش شده ها. خواسته شده ها. تقاضاشده ها. بایسته ها. واجبات: چه مراد از عمل استعمال جوارح است در مقتضیات احکام شریعت و اقرار استعمال زبان است در ادای کلمه شهادت. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 287 ). || اوضاع. احوال: در چنین مقتضیاتی مصلحت نیست که همه چیز آشکارا گفته شود. || لوازم. احتیاجها و ضرورتها. ( ناظم الاطباء ): اعتدال میان متحرکات و سوا کن کلام منظوم از مقتضیات وزن است. ( المعجم ). || نتایج ناگزیر. || سرگذشتها و اتفاقات. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع. ] (اِمف. ) جِ مقتضیه. ۱ - خواهش شده ها، طلب شده ها. ۲ - لوازم.
( ~. ) [ ع. ] (اِفا. ) جِ مقتضیه. ۱ - اقتضاکننده ها. ۲ - شایسته ها. ۳ - حاجات، ضرورت.

فرهنگ عمید

۱. سزاوار، شایسته، مناسب.
۲. لوازم، ضروریات.
۳. اقتضاکننده ها.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مقتضیه: ۱ - اقتضائ کننده ها. ۲ - شایسته ها. ۳ - حاجات ضرورات.

ویکی واژه

جِ مقتضیه.
خواهش شده‌ها، طلب شده‌ها.
لوازم.
جِ مقتضیه.
اقتضاکننده‌ها.
شایسته‌ها.
حاجات، ضرورت.

جمله سازی با مقتضیات

💡 گذشتن از همه لذات و شهوات نگشتن گرد نفس و مقتضیات

💡 هوا میل است سوی مقتضیات که باشد از طبیعت‌اند اوقات

الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز