مفطور

لغت نامه دهخدا

مفطور. [ م َ ] ( ع ص ) سرشته. مجبول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): حکیم رومی گفت: ای شه زاده ! بیشتر اوصاف... در ذات اصفهان و نفس آن مجبول و مفطور است و شهر بغایت مبارک و معمور. ( ترجمه محاسن اصفهان ). طایفه ای آنند که این قوت اصلاً در ایشان مفطور نیست و ارشاد ایشان محال. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 52 ). || مخلوق. خلق شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پیداکرده شده. || شکافته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) خلق شده، آفریده شده.

فرهنگ عمید

خلق شده، سرشته شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خلق شده آفریده شده
سرشته مجبول

جمله سازی با مفطور

وگرنه چارهٔ دیگر ندارد گر از فطرت نیاورده‌ست مفطور
مفطور جام می نه امروزم ای حکیم کز می سرشته اند زآغاز فطرتم
شتری مهارکشان در صحرایی چرید، موشی به او رسید، وی را بی خداوند دید حرصش بر آن داشت که مهارش گرفته به خانه خود روان شد شتر نیز از آنجا که فطرت او مفطور بر انقیاد است و جبلت او مجبول بر عدم مخالفت و عناد، با او موافقت کرد.
طبع انسانی بدان مفطور شد کو ز دنیا وی نخواهد گشت سیر
مفطور جام می نه من امروزم ای حکیم کز می سرشته اند زآغاز فطرتم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ورژن یعنی چه؟
ورژن یعنی چه؟
رویش یعنی چه؟
رویش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز