مشخص

مشخص به معنای واضح، روشن، و معین است. این واژه برای توصیف چیزی به کار می‌رود که به طور دقیق و بدون ابهام تعریف شده است.

وقتی می‌گوییم چیزی مشخص است، به این معناست که آن چیز به طور واضح و بدون ابهام قابل درک یا شناسایی است. برای مثال، هدف پروژه مشخص است به این معنی است که هدف به روشنی تعریف شده و قابل فهم است.

مشخص به معنای معین و تعیین شده نیز به کار می‌رود. مثلاً در علم و ریاضیات، وقتی یک مقدار یا یک ویژگی مشخص می‌شود، به این معناست که به طور دقیق تعریف شده و قابل اندازه‌گیری است.

لغت نامه دهخدا

مشخص. [ م ُ ش َخ ْخ َ ] ( ع ص ) تشخیص کرده شده. و نامشخص، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. ( آنندراج ). معین. محقق. معین شده. محقق شده. قرارداده شده. ( از ناظم الاطباء ):
در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس
زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 438 ).از فلکی شریف تر یا شرف مشخصی
ازملکی کریم تر یا کرم مصوری.خاقانی.|| تشخص یافته. شخصیت پذیرفته. ( فرهنگ فارسی معین ). ممثل یا مصور. ( نقود العربیه ): آزادچهره درآمد... چون عقل ملخص و روح مشخص. ( مرزبان نامه ص 300 ). || تاوان. جریمانه. || معهود. عهدکرده شده. ( از ناظم الاطباء ).
مشخص. [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] ( ع ص ) تشخیص دهنده. || مایه تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.

فرهنگ معین

(مُ شَ خَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) معین، معلوم.

فرهنگ عمید

معیّن شده، تمیز داده شده.

فرهنگ فارسی

معین شده، تمی داده شده
( اسم ) ۱ - تشخیص دهنده. ۲ - آنچه که مای. تشخیص و امتیاز چیزی از نظایر آنست.

جملاتی از کلمه مشخص

بر عمر مکن تکیه خبردار که مردن سری است که پیدا و نهان نیست مشخص
نتایج ملکوتست از نتیجه طبعم مشخص است که ام النسا ز بوالبشر آمد
کرم خواجه بهر بنده مشخص نشود تا نباشد به کفش نامهٔ عصیانی چند
نباشد هیچ صاحب وحی را توفیق معراجت حریم قرب او ادنا مشخص کرده محرم را