فیروزی

لغت نامه دهخدا

فیروزی. ( ص نسبی ) منسوب به فیروز که از قرای حمص شام است. ( سمعانی ).
فیروزی. ( حامص ) پیروز بودن، یا پیروز شدن. فتح. نصرت. نجح. ظفر. فوز. کامیابی. کام. موفقیت. ( یادداشت مؤلف ):
زویسه به قارن رسید آگهی
که آمد به فیروزی و فرهی.فردوسی.چو بگذشت یک چند از نامدار
به فیروزی و دولت شهریار.فردوسی.تو را باد فیروزی و فرهی
بزرگی و دیهیم شاهنشهی.فردوسی.درآمد تو را روز بهمنجنه
به فیروزی این روز را بگذران.منوچهری.به فیروزی بخت فرخنده فال
درآمد به بخشیدن ملک و مال.نظامی.به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت.( ترجمه تاریخ یمینی ).
صبوری نامه فیروزی آمد
قویتر پایه بهروزی آمد.جامی.جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی.حافظ.ترکیب ها:
- فیروزی بخشیدن. فیروزی دادن. فیروزی رسان. فیروزی مند. فیروزی یافتن. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 290 تن سکنه است. آب آن از رود سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است. آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ معین

(اِ. ) پیروزی.

ویکی واژه

پیروزی.

جمله سازی با فیروزی

سازمان غیر انتفاعی ماده ۱۸ گفت فیروزی هفت سال در حبس و تبعید سپری کرد.
به فیروزی مرز و دژ سوی شاه یکی نامه فرمود با رسم و راه
درخت بخت تو دائم بپیروزی ببر بادا درخت بخت آزادان ز فیروزی ببر باید
ز بهر نصرت و فیروزی کتابه تست که وقت جنگ بدشمن چو میرسند فراز
ملک بیامد آنجا بناز و فیروزی گشاده روی و گشاده دل و گشاده عنان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ورژن یعنی چه؟
ورژن یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز