غشمشم

لغت نامه دهخدا

غشمشم.[ غ َ ش َ ش َ ] ( ع ص ) مرد خودرای دلیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). من یرکب رأسه فلایثنیه عن مراده شی ٔ. ( اقرب الموارد ). مرد دلیر که او را از مراد او هیچ بازندارد. ( مهذب الاسماء ). مرد بی باک و بی پروا و ثابت و محکم و خودسر و گستاخ و سرکش. ( ناظم الاطباء ). || به معنی بسیار ستم کننده نیز آمده است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نشوء اللغة العربیة ص 116 شود.
- میرزا غشمشم؛ به استهزاء و مزاح، مردی خودآرا. آنکه خود را به لباس خوب آراید.

فرهنگ معین

(غَ شَ شَ ) [ ع. ] (ص. ) خودرأی، بی - باک.، میرزا ~ مرد خودرأی، مرد خودآرا.

فرهنگ عمید

۱. مرد خودرٲی، خودبین.
۲. بی پروا، گستاخ.
۳. دلیر.
۴. ستمگر.

ویکی واژه

خودرأی، بی - باک.؛ میرزا ~ مرد خودرأی، مرد خود

جمله سازی با غشمشم

💡 تو آن مردی که در میدان مردان تو داری پهلوانی چون غشمشم

بی عرزه یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز