شیشهای

لغت نامه دهخدا

شیشه ای. [ شی ش َ / ش ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به شیشه. ( یادداشت مؤلف ). || از شیشه. در شیشه. ( یادداشت مؤلف ). بجای زجاجی پذیرفته شده است. ( لغات فرهنگستان ). || فروشنده شیشه. ( یادداشت مؤلف ). || مقابل نشاسته ای در گندم. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

منسوب به شیشه فروشنده شیشه

فرهنگستان زبان و ادب

{vitreous} [شیمی] ویژگی جامدی که در آن اتم ها یا مولکول ها فاقد نظم پردامنه باشند

ویکی واژه

ویژگی جامدی که در آن اتم‌ها یا مولکول‌ها فاقد نظم پردامنه باشند.

جمله سازی با شیشهای

لعل میگونت که جان مست ویست شیشهای توبه را سنگ آمده
خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را
از شیشهای چرخ به دور تو بی‌وفا در جام عاشقان همه زهر جفا چکد
تا گل روی تودیدم چشم و دل شیشهای پرگلاب است ای پسر
الیزابت دیلینگ به نام الیزابت کرکپاتریک در شیکاگو به دنیا آمد. پدر او یک پزشک بود و مادر او از نسل کشیشهای آنجلیکان بود. در سال ۱۹۱۸ او با آلبرت دیلینگ ازدواج کرد. دیلینگ بسیار ثروتمند بود و مبلغ زیادی از خانواده او به او رسیده بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گرایش
گرایش
هورنی
هورنی
پوزیشن
پوزیشن
فال امروز
فال امروز