آبشخور

آبشخور به مکان‌هایی اطلاق می‌شود که در آنها آب جاری از رود، نهر یا حوض وجود دارد و انسان یا حیوانات می‌توانند از آن آب بنوشند و یا آب برداشت کنند. این واژه معانی مختلفی دارد، از جمله ورد و مشرب، که به منابع آبی اشاره دارند. همچنین به کلماتی نظیر منهل، شریعه و مشرع نیز مربوط می‌شود که نشان‌دهنده مسیر یا محل تأمین آب است. در اصطلاحات عربی، عطن و معطن به نوعی از شترها اشاره دارند که از آبشخور نمی‌توانند آب بنوشند. این موارد همه به مفهوم دسترسی به آب و اهمیت آن در زندگی روزمره انسان‌ها و حیوانات تأکید می‌کنند. به طور کلی، آبشخور نه تنها یک منبع حیاتی برای آب است، بلکه نمادی از زندگی و بقا در هر اکوسیستم به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

( آبشخور ) آبشخور. [ ب ِ خوَرْ / خُرْ ] ( اِ مرکب ) جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان خورد و یا توان برداشت. ورد. مورد. مشرب. منهل. شریعه. مشرع. عَطَن. معطن. مشربه. شرعه. حوض. آبخور. سرچشمه. آبشخوار: الملحاح؛ آن شتر که از آبشخور ( عطن. معطن ) واتَر نیاید. ( السامی فی الاسامی ).
جهان دار محمود شاه بزرگ 
به آبشخور آرد همی میش و گرگ.فردوسی.از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ 
به آبشخور آید گوزن و پلنگ.فردوسی.چرا گاه این گاو بدتر نبود
هم آبشخورش نیز کمتر نبود
بپستان چنان خشک شد شیر اوی 
دگرگونه شد رنگ و آژیر اوی.فردوسی.گیا نیست و آبشخور چارپای 
فرود آمدن را نیابی تو جای.فردوسی.همان از دل پاک و پاکیزه کیش 
به آبشخور آری همی گرگ و میش.فردوسی. || منزل. مقام. موطن: 
ببهرام داد آن زمان دخترش 
بدان تا بچین باشد آبشخورش.فردوسی.بتوران زمین زادی از مادرت 
همانجابد آرام و آبشخورت.فردوسی.بدو گفت رستم ترا کهترم 
بشهر تو کرد ایزد آبشخورم.فردوسی.دستش نگیرد حیدرم دستم نگیرد عمّرش 
رفتم پس آبشخورم او از پس آبشخورش.ناصرخسرو. || نصیب. قسمت. روزی: 
یکی راه بگشای تا بگذرم 
بجایی که کرد ایزد آبشخورم.فردوسی.وگر هیچ رنج آیدت بگذرم 
ز جای دگر جویم آبشخورم.فردوسی.ما برفتیم تو دانی و دل غمخور ما
بخت بد تا بکجا میبرد آبشخور ما.حافظ.

فرهنگ معین

( آبشخور ) (بِ خُ ) (اِمر. ) = آبشخوار. آبشخورد: ۱ - جای خوردن یا برداشتن آب. ۲ - ظرف آبخوری. ۳ - منزل، مقام. ۴ - بهره، قسمت. ۵ - سرنوشت.

فرهنگ عمید

( آبشخور ) ۱. [مجاز] روزی، بهره، نصیب، قسمت.
۲. [قدیمی] جای زیست و اقامت.
۳. [قدیمی] جای آب خوردن یا آب برداشتن در کنار چشمه یا رودخانه: از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ / به آبشخور آیند میش و پلنگ (فردوسی: ۲/۲۸۶ ).

فرهنگ فارسی

( آبشخور ) ( اسم ) ۱ - جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان برداشت و خورد آبشخوار مشرب منهل آبخور. ۲ - ظرف آبخوری. ۳ - منزل مقام موطن. ۴ - نصیب قسمت. ۵ - سرنوشت.
مشرب شریعه
روزی، بهره، نصیب، قسمت، جای زیست، جای آب خوردن یا آب برداشتن درکنارچشمه، آبشخوار، آبشخورد، آبخور، آبخورد

ویکی واژه

آبشخوار. آبشخورد:
جای خوردن یا برداشتن آب.
ظرف آبخو
منزل، مقام.
بهره، قسمت.
سرنوشت.

جمله سازی با آبشخور

به توران زمین زادی از مادرت همانجا بد آرام و آبشخورت
ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
طبع من ز آبشخور دریای شور زآب شیرین مانم و گردم نفور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال فرشتگان فال فرشتگان فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل