ترحل

واژه ترحل که در زبان عربی ریشه دارد، در زبان فارسی به معنای کوچ کردن، جابجایی و انتقال از مکانی به مکان دیگر به کار می‌رود. این واژه، که از باب تفعیل فعل رَحَلَ یعنی کوچ کرد، شتر خود را بست و آماده سفر شد، مشتق شده است، بار معنایی غنی و گسترده‌ای را در بر می‌گیرد. در کاربرد عمومی، ترحل نه تنها به کوچ دادن جمعی و دسته‌جمعی، مانند کوچ عشایر یا مهاجرت اقوام، اشاره دارد، بلکه می‌تواند به معنای سوار شدن بر مرکب یا حیوان نیز تفسیر شود. این تفسیر از آنجا ناشی می‌شود که کوچ کردن معمولاً مستلزم استفاده از حیوانات بارکش و سواری بوده است.

در متون کهن فارسی و عربی، ترحل غالباً در باب مهاجرت، جابجایی قلمروها، لشکرکشی‌ها، سفرهای تجاری و حتی سفرهای زیارتی به کار رفته است. مفهوم نقل مکان و تغییر اقامتگاه، چه به صورت موقت و چه دائمی، هسته اصلی و بنیادین این واژه را تشکیل می‌دهد. این جابجایی می‌تواند دلایل متعددی داشته باشد، از جمله جستجوی منابع غذایی و مراتع بهتر، فرار از خشکسالی یا بلایای طبیعی، تعقیب دشمن، یا صرفاً گسترش قلمرو و نفوذ.

لغت نامه دهخدا

ترحل. [ ت َ رَح ْ ح ُ ] ( ع مص ) کوچ کردن. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). انتقال قوم از مکانی. ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). || سوار شدن ستور را. || پیش آمدن کسی را به ناپسند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): ترحل فلاناً؛ رکبه بمکروه. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ).

فرهنگ معین

(تَ رَ حُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) کوچ کردن.

ویکی واژه

کوچ کردن.

جمله سازی با ترحل

در کوی وفا گر نکنی عزم توقف صبر از دل من دور کند عزم ترحل
گر من فرسی یابم از این جنس که گفتم در حال کنم نزد تو زین شهر ترحل
فیالیت شعری ای ارض ترحلوا و بینی و بین الحی بید اجوبها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت